1403 / 04/18 18 : 48
هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد

هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد

نويسنده: بهروز قمری-تبریزی

هرگاه خواسته‌ای مطرح می‌شود، طبیعتاً فرض بر این است که یک طرف آنرا طلب می‌کند و طرف دیگری هم هست که باید این تقاضا را محقق کند. تقاضای برگزاری رفراندوم طرح تازه‌ای نیست. ولی نامه اخیر مهندس میر حسین موسوی از حصر خانگی جان تازه‌ای بدان بخشیده. حال صدها نفر از متفکرین، فعالان سیاسی، روشنفکران و فعالان مدنی طی نامه‌ای به تقاضای ایشان لبیک گفته‌اند و از حاکمیت خواسته‌اند تا رفراندومی برای تعیین نوع حکومت ایران برگزار کند.

تصور من این است که تمامی افرادی که این بیانیه را امضاء کرده‌اند بر این باورند که با برگزاری چنین رفراندومی جمهوری اسلامی پایان خواهد یافت و حکومت دیگری، حال آن چه خواهد بود الله اعلم، جایگزین آن خواهد شد. هیچیک از این افراد در این شک ندارند که جمهوری اسلامی به این خواسته، یعنی قبول ساقط کردن خود از قدرت، تن در نخواهد داد. پس هدف از طرح رفراندوم، آن هم تحت نظارت سازمانهای بین المللی، که در عمل جز مشروعیت بخشیدن به سیاست‌های قدرت‌های بزرگ قدمی بر نمی‌دارند، چیست؟ چرا در گرما گرم جنگ اسرائیل-آمریکا علیه ایران این درخواست مطرح شده است؟

برگزاری رفراندوم یک خواسته نیست، یک ترفند است، یک طرح براندازی خجالتی است. منتقدین و مخالفان بر این باورند که چون جمهوری اسلامی در معرض حمله نظامی اسرائیل و آمریکا قرار گرفته، در موقعیت ضعف قرار دارد. به عبارتی یا با زبان خوش از قدرت کنار می‌رود یا با قدرت نظامی ابر قدرتها.  با تمام اختلافات عمیق سیاسی که با خانم شیرین عبادی دارم، این نکته ایشان در مورد بیانیه درخواست برگزاری رفراندوم  را کاملاً  صحیح میدانم که خلع قدرت از جمهوری اسلامی پیش شرط برگزاری چنین طرحی است. البته امضاء کنندگان به این امر به خوبی واقفند، اما این پیش شرط را در لابلای سطور بیانیه‌شان مستور کرده‌اند. آن‌ها این پیش شرط را پنهان کرده‌اند زیرا اگر نکنند سؤال این خواهد بود که طرحشان برای براندازی جمهوری اسلامی چیست؟ اگر توان آنرا دارند، این گوی و این میدان. شاید اگر به این امر نائل آیند، دیگر سببی برای برگزاری رفراندوم هم نماند. تاریخ این را می‌گوید که هر سازمان، حزب، یا فردی که رهبری ساقط کردن رژیمی را داشته باشد، همان نیرو وارث قدرت خواهد بود. پس از سقوط هیچ رژیمی حلوا پخش نخواهند کرد. انقلاب ایران تنها مثال تاریخی است که فاتحان انقلاب برای تثبیت قدرتشان رفراندوم برگزار کردند، والله رفراندوم واقعی در همان تظاهرات‌های میلیونی قبل از انقلاب برگزار شده بود. تثبیت جمهوری اسلامی با یک رفراندوم یک بدعت تاریخی بود. اما آن هم پس از خلع قدرت از رژیم سلطنتی صورت گرفت، سبب سقوط آن نبود.

در مصاحبه‌ای با دویچه وله، خانم نرگس محمدی در دفاع از طرح رفراندوم میگویند: «مطالبه برگزاری رفراندوم (که قطعاً رژیم به آن تن نمی‌دهد) تحت نظارت نهادهای بین المللی، صرفاً مطالبه‌ای با رویکرد حقوقی نیست، بلکه ابزاری استراتژیک در چارچوب مقاومت و مبارزه مدنی و خلق جنبش‌های انقلابی، اعتراضی و دموکراتیک است و به طور معناداری سالب مشروعیت رژیم و در مسیر پایان دادن به رژیم استبدادی و گذار قدرتمند دموکراتیک می‌باشد.» آیا جمهوری اسلامی مشروعیت دارد یا ندارد؟ اگر ندارد، در نتیجه چه نیازی به مشروعیت زدایی است. اگر مشروعیت دارد، چگونه رد درخواست تسلیم بدون قید و شرط و کناره گیری از قدرت از آنها مشروعیت زدایی می‌کند. کدام حزب یا قدرت سیاسی در جهان به نفی خود تن در می‌دهد که جمهوری اسلامی با عدم انجام آن مشروعیت خود را از دست بدهد؟ آیا چنین رفراندمی در خلاء برنامه‌هایی که آمریکا و اسرائیل برای ایران دارند انجام خواهد شد؟ رفراندومی تحت نظارت سازمانهای باصطلاح بین المللی که تا کنون بارها و بارها نشان داده‌اند که جز پاسداری از منافع ابر قدرتها هدف دیگری را دنبال نمی‌کنند. چه حاکمیتی قرار است جایگزین جمهوری اسلامی شود؟ سازمان‌ها، افراد، نهادهایی که حکومت پس از رفراندوم را شکل خواهند داد کدامند؟ رفراندوم را برگزار کنیم، پس از آن خدا بزرگ است.

یکی از دلایل اساسی‌ای که مطرح کنندگان اخیر رفراندوم به آن رجوع می‌کنند این است که جمهوری اسلامی مسبب جنگی است که اسرائیل آغازگر جنگ بوده است. چه در عرصه سیاستهای منطقه‌ای و چه در باب سیاستهای انحصارطلبانه داخلی، جمهوری اسلامی شرایطی را فراهم آورد که برای اسرائیل و آمریکا چاره‌ای جز جنگ رو در رو باقی نگذاشت. در نتیجه برای حفظ تمامیت ملی و امنیت منطقه‌ای، باید حکومتی با مشروعیت مردمی برپا کرد تا هم آن سیاستهای خارجی خصمانه پایان یابند و هم فاصله میان حاکمیت و توده‌ها زدوده شود. محسن میردامادی در مصاحبه‌ای که در روزنامه اعتماد منتشر شد می‌گوید «اگر حکومت به گونه‌ای رفتار می‌کرد که زمینه مشارکت اکثریت ایرانیان فراهم شود، شاید اساساً دشمن چنین طمعی نمی‌داشت و دست به حمله نمی‌زد. برگزاری انتخابات با مشارکت زیر ۵۰ درصد، همگی زنگ‌های خطر را برای نظام حکمرانی به صدا درآوردند اما توجهی به آن نشد. اگر در ایران انتخاباتی برگزار می‌شد که مانند دوران اصلاحات بیش از 80درصد ایرانیان در آن حضور داشتند، از منظر امنیتی، قدرت بیشتری را نصیب ایران می‌کرد و امنیت ایران تضمین می‌شد. اما به این ضرورت توجهی نشد و مردم از صحنه تصمیمات دور شدند. حکومت پس از رفتار مردم باید در تصمیمات خود تجدید نظر اساسی صورت بدهد. باید کاری کند که مردم علاقه مند شده و امید بیشتری به آینده داشته باشند و در بزنگاه‌های مختلف از جمله انتخابات حضور پر شورتری داشته باشند.»

در این امر که مشارکت سیاسی باید از ستونهای اصلی هر حکومتی باشد شکی نیست. اما عدم مشارکت سیاسی و سیاستهای انحصارطلبانه را زمینه ساز حمله دشمن دانستن عدم توجه به سیاستهای کلان منطقه‌ای است. باید به جناب میردامادی یادآوری کنم که زمانی که جورج دبلیو بوش ایران را «محور شرارت» نامید انتخابات ریاست جمهوری ایران از همان استقبال ۸۰ درصدی بهره مند بود. آقای خاتمی رئیس جمهوری محبوب و با درایت بود، چه در مسائل داخلی و چه در حل و فصل معضلات منطقه‌ای. در همان زمان که دولت آمریکا سیاست «جنگ با ترور» را دنبال می‌کرد، دولت آقای خاتمی از هیچگونه کمکی به آمریکا برای سرنگونی دولت طالبان در افغانستان مضایقه نکرد. در نامه‌ای محرمانه ایدئولوگ‌های نئوکان به جورج بوش کوچک یادآوری کردند که ایران باید هدف جنگ با ترور باشد نه متحد آن. جمهوری اسلامی را باید حذف کرد.  انعکاس آن نامه انتساب «محور شرارت» به ایران بود. 

آیا آمریکا و یا اسرائیل از رفتار دولت ایران با ملتش چنان به خشم آمده‌اند که چنین جنگی خانمان سوز برای پایان بخشیدن به آن راه بیاندازند؟ هیچکس نباید فریب استفاده ابزاری این قدرتهای جهانی و منطقه‌ای از مشکلات داخلی ایران را بخورد. مسبب بسیاری از این مشکلات خود این قدرتها هستند که با تحریم‌های فلج کننده‌شان هم شرایط زندگی را برای مردم دشوار و هم امکان فسادهای کلان اقتصادی و برقراری جامعه امنیتی را دوچندان کرده‌اند . اگر آنها دغدغه آزادیهای اجتماعی و حقوق بشر را داشتند، به متحدان خود و آنانی که با سرمایه‌های آمریکایی گذر دوران می‌کنند نیم نگاهی می‌کردند. من مدعی این نیستم که انحصار طلبی، تمامیت خواهی، فساد اقتصادی، به حاشیه راندن اقلیت‌ها و گروه‌های اجتماعی، زندان و تبعید مخالفان سیاسی، و قوانین ضد زن، و محدودیت‌های گسترده اجتماعی در ایران وجود ندارد. دارد. ولی عمق و وسعت هیچیک از آنها به اندازه تبعیضات، اجحافات، و تعرضاتی که در بیشتر کشورهای منطقه وجود دارد نیست. قصد من مقایسه نیست، هدفم این است که خلوص و صداقت آمریکا و هم پیمانانش را در طرح این مشکلات عدیده در ایران را به چالش بکشم.  کسانی که تصور می‌کنند احترام به حقوق شهروندی راهی است برای جلوگیری از سیاستهای خصمانه و جنگ طلبانه آمریکا و اسرائیل است را به قدری تأمل در این باب دعوت می‌کنم.

به خاطر داشته باشیم که گروه‌هایی از مخالفان جمهوری اسلامی همین سیاست را در دوران جنگ با عراق هم دنبال می‌کردند. آن‌هایی که شعار «جنگ را به جنگ داخلی تبدیل کنیم» امید داشتند که از ضعف ایران در جبهه‌های جنگ برای کسب قدرت سیاسی استفاده کنند. این الگو برداری ناشیانه و خام از انقلاب روسیه نتایج اسف باری داشت. آن هم در زمانی که حاکمیت از حمایت بی دریغ توده‌ها برخوردار بود. نتیجه آن استراتژی نابخردانه درغلطیدن به خیانت علنی به ملت و مملکت بود. خیال خام مجاهدین خلق که سوار بر تانکهای عراقی و حمایت ارتش‌های بیگانه تهران را فتح خواهند کرد نتیجه‌ای جز تبدیل آنان به ستون پنجم دشمن نداشت.

برخی دیگر میگویند که حمایت ایران از مردم فلسطین، به خصوص در دو سال گذشته، تهدیدی برای اسرائیل به شمار می‌آید. در نتیجه حمله اسرائیل باز هم نتیجه سیاستهای خصمانه جمهوری اسلامی است. برخی چون استاد محترم صادق زیبا کلام میگویند که چه کسی به جمهوری اسلامی رسالت این را داده که با اسرائیل مخاصمت ورزد و آن را تهدید به نابودی کند. سیاست رسمی جمهوری اسلامی درباره مسئله فلسطین به رسمیت شناختن حق تعیین سرنوشت برای فلسطینی‌ها است. چنین سیاستی برای اسرائیل قابل قبول نیست. مسئله دفاع از حقوق فلسطینی‌ها از زمان آغاز نسل کشی در غزه ابعاد دیگری پیدا کرده است. این که چه کسی به ایران این رسالت و وظیفه را داده که از حقوق فلسطینی‌ها در این شرایط دفاع کنند را باید در همان قوانین بین المللی که مرجع بسیاری از متقاضیان رفراندوم است جستجو کرد. بیانیه  «مسئولیت حفاظت» که در سال ۲۰۰۵ به تصویب سازمان ملل رسید نقشی مکمل در «پیمان جهانی علیه نسل کشی» داشت. در این عهدنامه تأکید شده است که جامعه جهانی موظف است که برای جلوگیری از نسل کشی در هرنقطه جهان اقدام به مداخله کند. مداخله برای توقف نسل کشی نه تنها یک حق است، بلکه اقدامی است که دولتها موظف به انجام آن هستند.  اگر ایران یا یمن اقدام به جلوگیری از نسل کشی فلسطینی‌ها توسط اسرائیل بکنند در واقع به وظائف و مسئولیتهای بین المللی خود پاسخ داده‌اند. در حال حاضر تنها کشوری که به تعهدات بین المللی خود در مورد جنایت علیه بشریت عمل می‌کند یمن است.

طرح مسئله رفراندوم کمرنگ کردن مسئولیت اسرائیل هم در جنایات غزه است و هم در جنگ تحمیلی‌اش به لبنان، سوریه و ایران. سیاست مافیایی دولتهای امریکا و اسرائیل و خواسته‌های غیر مشروع آنان نباید محور فشاری باشد برای تغییرات بنیادی در ایران. ما نباید در این بازی چماق و هویج آمریکا و اسرائیل شرکت کنیم.  آمریکا میکوید که ایران باید بدون قید و شرط تسلیم شود در غیر این صورت آتها شهرهای ایران را با خاک یکسان می‌کند. این سیاست مافیایی قلدرمآبانه است. و این امری است که در بطن تمام مناقشات کنونی نقشی کلیدی بازی می‌کند. آمریکا تحمل حاکمیت ملی ایران را ندارد. این ارتباطی به جمهوری اسلامی یا هرگونه حاکمیت دیگری در ایران ندارد. اگر دمکرات‌ترین حکومت تاریخ را در ایران برپا کنیم، حقوق شهروندی را محترم شماریم، به سکولاریسم (هر برداشتی که از آن دارید) از سین تا میم اش عمل کنیم، تمام آزادی‌های شناخته شده را پاس داریم، اما با سیاست‌های آمریکا در منطقه مخالفت ورزیم باز هم همین آش خواهد بود و همین کاسه. آمریکا و متحدان اروپائیش (که امروز به قول صدراعظم آلمان کارهای کثیفشان را اسرائیل برایشان انجام می‌دهد) یک دولت سر سپرده می‌خواهند، دولتی که منافعش با منافع آمریکا در تضاد نباشد. آیا حکومتی سکولار و دمکراتیک که مدافع حقوق فلسطینی‌ها باشد و مخالف هژمونی آمریکا در منطقه سرنوشتی متفاوت از جمهوری اسلامی خواهد داشت؟

ما همگی دین بزرگی به تمام کسانی که در بیش از ۴۰ سال گذشته برای زندگی‌ای بهتر، آزادی‌های بیشتر، عدالت اجتماعی، حقوق شهروندی تلاش کرده‌اند داریم. این تلاش‌ها نمی‌توانند و نباید بازیچه توسعه طلبی و سیاست‌های استعماری قدرتهای جهان و منطقه باشند. نباید دست‌ها را بالا برد و تسلیم زورگویی ابرقدرتها شد. زمان‌هایی هست که چاره‌ای جز تسلیم وجود ندارد. ولی این تسلیم شدن به زورگویان حقانیت نمی‌دهد. زورگویانی که اهرم‌های سازمانهای بین المللی در دستشان است و می‌خواهند با حرکت هر  انگشتشان جمعی به ساز آنان برقصند. قدرت حقانیت نمی‌آفریند. آن‌ها قادرند، با بمب‌هایشان، با جنگنده‌هایشان، با سازمان‌های بین الملی شان، با تحریم‌هایشان. ولی ما نباید از آن قدرت‌ها برای رسیدن به اهدافمان استفاده کنیم. تلاش برای زندگی بهتر، رفاه بیشتر، و حکومت برتر راهی است طولانی و پر هزینه. بسیاری این هزینه‌ها را پرداخته و می‌پردازند. در مسیر این تلاش‌ها و مبارزات همه ما راه و رسم با هم بودن و همبستگی را می‌آموزیم. بلوغ سیاسی در مسیر همین راه شکل خواهد گرفت و بارور خواهد شد. میانبرهایی نظیر رفراندوم که کار را یکسره کنند سرابی بیش نیستند. به ویژه آنکه در شرایطی طرح شوند که تمامیت ارضی و استقلال ایران مورد حمله قرار گرفته باشد.  آن‌ها چماقند، ما هویجشان نباشیم!