عکس: محمد مصدق در گفتگو با دین اچسون، وزیر خارجهی آمریکایی
هفته قبل جبهه اصلاحات در بیانیهای چند مادهای راه خروج از بحران جنگ در ایران را «انتخاب شجاعانه آشتی ملی و ترک تخاصم در داخل و خارج کشور؛ با هدف اصلاح ساختار حکمرانی و بازگشت به اصل حاکمیت مردم از طریق برگزاری انتخابات آزاد و حذف نظارت استصوابی و از سوی دیگر پایان دادن به تنشزایی و انزوای بینالمللی» دانست. بیانیه لیست کاملی از الزامات آشتی ملی را طرح کرده که با هیچیک از آنان نمیتوان مجادلهای داشت، از آزادی زندانیان سیاسی گرفته تا انتخاباتی بری از نظارت استصوابی. انتشار این بیانیه مصادف بود با سالروز کودتای ۲۸ مرداد. این تقارن، اگر تصادفی نبوده باشد، قرابت عجیبی با برداشتهای تجدیدنظر طلبانه اخیر مورخینی دارد که مسئولیت کودتا را بر دوش دکتر مصدق انداختهاند. در یک دهه اخیر مباحثی زیادی در محافل آکادمیک، و به دنبال آن در مطبوعات، صورت گرفته که لجاجت و عدم انعطاف پذیری مصدق را عامل سرنگونی وی قلمداد میکنند. حتی با وجود اعتراف مقامات عالیرتبه آمریکا و اسناد منتشر شده سازمان سیا که به روشنی و بدون هیچ تردیدی نقش و اهداف آمریکا را برملا کردهاند، شاهد آن بودهایم که که در مطبوعات و نشریات آکادمیک فارسی کودتا بودن ۲۸ مرداد زیر سؤال رفته است وگاه آنرا یک قیام ملی قلمداد میکنند. این برداشت تجدیدنظرطلبانه ضعف دیپلماتیک مصدق، عدم پیروی وی از قانون اساسی، و یکدندگی و ستیزه جویی او را علت تخاصم ابر قدرتهای انگلیس و آمریکا معرفی میکنند. «اگر مصدق چنان رفتاری نداشت، آنها هم بر علیه او و ملت ایران کودتا نمیکردند.» این منطق این بازبینی تاریخی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ است.
تقارن انتشار بیانیه جبهه إصلاحات با سالگرد کودتا ۲۸ مرداد تنها یک اتفاق ساده نیست، بلکه بیان یک تفکر سیاسی خاص است. در این تفکر مسئولیت تهاجم ابر قدرتها به ایران بر دوش دولتمردان جمهوری اسلامی است. بیانیه از حاکمیت میخواهد که با «اصلاح سیاست خارجی بر پایه آشتی ملی و همبستگی میان همه ایرانیان داخل و خارج از کشور، بهرهگیری از تمام ظرفیتهای دیپلماسی رسمی و عمومی برای جلوگیری از فعالسازی مکانیزم ماشه، لغو تحریمها و بازگشت به جایگاه شایسته ملت با فرهنگ و صلح طلب ایران در نظام بینالملل» مملکت را از مهلکه جنگ نجات دهند. آشتی ملی، صلح طلبی، و همبستگی میان ایرانیان همگی خواستههایی مشروع هستند. بسط فضای سیاسی و فرهنگی هدفی است که هر نیروی اجتماعی در ایران باید آنرا دنبال کرده و به آن ارج نهد. اما این گونه توصیهها تنها تفاسیری از ارزشهای سیاسی و اخلاقی بطور عام هستند بدون آنکه در شرایط کنونی مملکت تعبیر و توصیف شده باشند. به هر جهت ما شاهد این بودهایم که گروهها و شخصیتهای متعددی بر طبل جنگ علیه ایران کوبیدهاند و حتی کشورهای متخاصم را ترغیب و تشویق کردهاند که با بمباران ایران مقدمات برچیده شدن جمهوری اسلامی را فراهم کنند. بسیاری در سیاست و در عمل مشوق حمله اسرائیل و آمریکا به ایران بودهاند. آیا باید دست آشتی ملی به سوی آنان دراز کرد؟
هدف جبهه اصلاحات «بازگشت به جایگاه شایسته ملت با فرهنگ و صلح طلب ایران در نظام بینالملل» است. معنای این بازگشت چیست؟ به کدام زمان میخواهیم بازگردیم؟ در کدام نظام بین المللی جایگاهی شایسته برای ملت ما وجود دارد؟ نویسندگان معتقدند که باید «ابتکار هستهای» به خرج داد و با «تعلیق داوطلبانه غنی سازی و پذیرش نظارت آژانس انرژی اتمی» شرایط را برای لغو تحریمها آماده کرد. روابط با آمریکا را باید بر أساس «عزت، حکمت، و مصلحت» عادی ساخت. چنین توصیههایی رسماً مسئولیت بحران و تجاوز اسرائیل را بر گردن ایران میاندازد. واقعیت این است که این ایران و جمهوری اسلامی نبودهاند که به مسئولیتها و تعهدات خود عمل نکردهاند. ایران بارها با پیشنهاداتی جامع و فراگیر دست همکاری به سوی کشورهای منطقه، اروپا، و آمریکا دراز کرده است. هر بار این آمریکا و متحدانش بودهاند که به تعهدات خود عمل نکردهاند و به سیاستهای خصمانه خود ادامه دادهاند. دلیل این موضوع هم روشن است. پایه اصلی خصومت میان ایران و آمریکا مسئله حاکمیت ملی و استقلال سیاسی است. آمریکا دولتی دست نشانده میخواهد که با سیاستهای آنان در منطقه مخالفت نکند و متضمن تأمین منافع آمریکا باشد. آمریکا نه مشکلی با اختناق در ایران دارد و نه دغدغه حقوق بشر (اگر داشت جواب هم پیمانان خود از سعودیها تا مصریها و اماراتیها چگونه باید میداد؟). مسئله آمریکا حمایت بی چون و چرا از اسرائیل و فروش میلیاردها دلار اسحله به شیخ نشینان و دیگر هم پیمانانش است.
این نظم بین المللی که از آن سخن میگوییم چیست؟ اولین و پایهایترین پرنسیپ سازمان ملل متحد ماده اول آن است که هرگونه تجاوز به خاک یک کشور مستقل را محکوم میکند. وقتی اسرائیل به سفارت ایران در دمشق حمله کرد، وقتی وحشیانه تهران و سایر شهرهای ایران را بمباران کردند آیا کوچکترین صدایی از سازمان ملل متحد در آمد؟ کدامیک از کشورهای به قول خودشان متمدن این جنایت را محکوم کردند؟ بیش از دو سال است که ارتش اسرائیل مردم فلسطین را قتل عام میکند، این نظم بین المللی کجاست که در مقابل این جنایات بایستد؟ آمریکا در یک تخلف آشکار از قوانین آژانس بین المللی هستهای مراکز هسته ایران را بمباران کرد. آیا این آژانسی که قرار است بر فعالیتهای هستهای ایران نظارت کند بیانیهای، اطلاعیهای، حکمی علیه آمریکا صادر کرد؟ مگر همین آژانس نبود که گزارشی جانبدارانه و مغرضانه عرضه کرد تا به حمله اسرائیل مشروعیت دهد؟
همه نکاتی که دوستان اصلاح طلب ما میگویند فقط در تجرید و به طور عام شایسته و بایسته است. ایران بهشت برین نیست و در آینده نزدیک و یا حتی دور هم نخواهد شد. فقر هست، شکاف عمیق طبقاتی هست، سرمایه داری انگلی و فساد اقتصادی بیداد میکند، قوانین مردسالار و نابرابریهای جنسیتی شرایط زیست را بر زنان همه طبقات سخت کرده است، بحران اقلیمی و محیط زیست، آب، خاک، هوا، عمیقتر و وسیعتر میشوند، حاکمیت سیاسی انحصاری است و چندان تاب نقد و مخالفت را ندارد، و قس علیهذا. ولی هیچیک از این مصائب و مسائل علت خصومت اسرائیل و آمریکا و متحدانشان با ایران نیست. آنانی که تصور میکنند با توقف غنی سازی و شرایطی مساعدتر در حاکمیت سیاسی ایران از این بحران خارج خواهند شد در اشتباه محض به سر میبرند.
من نمیدانم چاره چیست. ولی میدانم که نظم جهانی نظمی است بر پایه قدرت، توانمندی نظامی، اقتصادی و ایدئولوژیک. این نظمی است استعماری و امپریالیستی (واژگانی که از فرهنگ سیاسی بسیاری رخت بربستهاند) و برای پیوستن به آن باید همان نقشی را ایفا کرد که قدرتمندان به ما واگذار کردهاند. هر زمان که از آن نقش تخطی کنیم مورد غضب حاکمان جهان قرار خواهیم گرفت. این در همه جای جهان صادق است. کسی که میگوید یا آنچه را که ما میخواهیم انجام میدهید و یا نابودتان میکنیم برای مذاکره نیامده. این مذاکره نیست قلدری است. قلدرها هم هیچگاه از توقعشان کاسته نخواهد شد، به قلدر هرچه بدهید بیشتر میخواهد. امروز غنی سازی است، فردا برنامه موشکی، بعد از آن سهمیه در ذخائر زیرزمینی و معادن است (ببینید در اوکراین چه کردند)، بعد معافیت مالی برای سرمایه گذاری است، و داستانی که پایانی ندارد. این تطهیر جمهوری اسلامی نیست، تصویر واقعیات حاکم بر روابط بین المللی است. تا زمانیکه ایران را تجزیه نکنند، یا دولتی دست نشانده بر سرکار نیاورند این خصومت ادامه خواهد داشت. اما سؤال این است که چگونه میتوان در محیطی خصمانه زیستی مسالمت آمیز داشت، هم در مسائل داخلی و هم در مواجهه با مشکلات منطقهای و جهانی.
آر.جی.کالینگوود فیلسوف و مورخ برجسته انگلیسی معتقد بود که تمامی تاریخ داستان زمان حال است. تجدید نظر طلبی در کودتای ۲۸ مرداد و نقش مصدق در آن انعکاسی است از شرایط کنونی ما و مواجهه با متخاصمانی است که استقلال ایران را بر نمیتابند. این بر نتافتن به دمکراتیک بودن یا نبودن، به برقراری عدالت اجتماعی و یا به رسمیت شناختن آزادیهای فردی در ایران مرتبط نیست. این دو را باید از هم تفکیک کرد. مصدق سرنگون شد چون زیر بار خفت قراردادهای ظالمانه امپراطوری انگلیس نرفت. مصدق به دنبال همان عزت و حکمتی بود که دوستان اصلاح طلب در چارچوب آن قصد تجدید رابطه با آمریکا را دارند. ولی رابطهای که بر اساس احترام متقابل و عزت و شرف دوجانبه باشد برای مستکبرین جهان مقبول نبوده و نیست. مصدق شکست خورد ولی ایران را از حس ناتوانی و حقارت رهایی بخشید، سران کودتا پیروز شدند ولی ملت را به دامی ۲۵ ساله انداختند. ملت کرامت و عزت و رفتاری شایسته از حاکمانش میطلبد و از آنان هم توقع دارد که بر همین اساس در آن نظم بین المللی جایگاهی برایشان کسب کند.