
مترجم و بحران جزء و کل در فارسی
در نقدهای صالح نجفی ما با نوعی داوری یا حکم دربارهی ترجمهها سروکار داریم. یک داوری چیست؟ گنجاندن یک مورد خاص ذیل یک مفهوم یا قاعده یا اصل کلی؛ برای مثال، حکمِ «این کار جرم است» درواقع یک عمل یا واقعهی خاص و مشخص را ذیل مفهومی موجود از تخطی میگنجاند، مفهومی نمودیافته در مواد قانون. داوری میتواند اخلاقی، زیباشناختی، یا علمی باشد. بحران داوری یعنی بحران وجود چنین مفهوم یا قاعده یا قانونی. چنین بحرانی میتواند …

آیا هنوز دعوی و خواست فخرالدین شادمان در هفت دههی پیش در «تسخیر تمدن فرنگی» بهگوش نمیرسد: «برای تسخیرکردن تمدن فرنگی باید از راه زبان فارسی به جمیع آثار علم و ادب و هنر فرنگی راه بیابیم»؟ و قطعا پیشفرضِ نانوشتهی شادمان در کتابش که بهواقع دفاع از فارسی است، چیزی نیست جز ضرورتِ دانستِن زبانِ فرنگی، این زبان در نمونهی نجفی انگلیسی است، آنهم به دلایلی روشن. امر کلیِ موسوم به «غرب» در نوشتهی شادمان با «فارسی» مؤکد و میانجی میشود و در نوشتهی نجفی با «انگلیسی». البته در شادمان زبان فرنگی پیشفرض گرفته شده است و در نجفی نیز دانستنِ فارسیِ خوب. پیداست که تنش اصلی دقیقا در برخورد ایندو است، یعنی ترجمه
آن «قانون»ی که نجفی در داوریهای خود درباب ترجمه به آن ارجاع میدهد چیزی نیست مگر متونی که به انگلیسی نوشته شدهاند. ولی تا جایی که به قانون عینی داوری او، انگلیسی، مربوط میشود، باید بتوان جایگاه آن را در متن این قانونگذاری جهانی (یعنی انگیسی معاصر و کارکرد آن) آگاهانه لحاظ کرد.
چرا ترجمه همچنان محل نزاع است، بالاخص در نقدنویسی نجفی که در دو نمونهی اصلی از کارش عملا به چیزی بیش از خطاهای ترجمه گره خورده است، به اخلاقیات و سرنوشت، به امید. میتوان با اطمینان گفت ترجمه بدل شده است به یکی از عرصههای اصلی مواجهه با کل در متن کار فکری
انگلیسی، این زبان بهاصطلاح امپراطوری نو، بهدرستی در این تلقی نجفی درحکم همان میانجیای است که کار با جمیع آثار علم و ادب و هنر فرنگی را بناست ممکن سازد. ما چگونه به انگلیسی دسترسی داریم؟ چرا نمیتوانیم با انگلیسی همان کاری را کنیم که با فارسی میکنیم؟ آیا تضادهای آن خارج از حوزهی عمل فکری ماست؟ اما این میانجی خود دچار تضادها و تنشهایی درونی است. انگلیسی بهواقع خود، دستکم در نیم قرن اخیر، کمابیش با همان تنشهایی روبهرو بوده است در جهان آنگلوآمریکایی که حاصل مواجهه با «خارج» است، در عرصهی علوم نظری و فلسفه. تاجایی که به تکنولوژی و بوروکراسی مربوط میشود
شکی نیست که انگلیسی ظفرمند شده و سروری تام یافته است و همهچیز دارد نوعی روند انگلیسیشدن مدام را از سر میگذراند. اما، تاجایی که به علوم معقول و تلاشها برای تأمل در باب و مقاومت در برابر بروکراسی سرمایهسالار مربوط میشود، تحقیق در باب شیوههای مختلف برخورد انگلیسی با فلسفهی آلمانی و فرانسه، بهعنوان گفتار اصلی آنچه به سنت روشنگری و مدرنیتهی غربی موسوم است، نتایج جذابی بهدست میدهد، دربارهی تجربهی مواجههی پرتنش زبان با آنچه خارجی و بیگانه است، با آنچه میدانی از نیرو در مفاهیم و کلمات و تلقیات و غیره ایجاد میکند. بهرغم اینکه شکاف میان زبانی چون فارسی با زبانهای اروپایی مدرنیته تفاوتی تعیینکننده با شکاف میان انگلیسی با آلمانی دارد، همچنان میتوان با رجوع به تجربهی پرتنش انگلیسی در چند دههی اخیر در مواجهه با فلسفهی اروپایی، معنای ترجمه، مصائب آن، بحران آن، و راهحلهای احتمالی آن را بهنحوی انضمامیتر درک کرد. بهبیان بابروز روانکاوی، این بهاصطلاح «دیگری» فارسی، این انگلیسی، خود همانقدر دستبهگریبان آزمون امر بیگانه است که خود فارسی


راهنمای ارسال مقاله